سلام
مدت ها ست فرصت نمی کنم به وبلاگ خودم سر بزنم، اما این خاطره به ذهنم رسید گفتم تعریف کردنش خالی از لطف نیست.
خاطراتی متفاوت از دو شهید بزرگوار که در دوران کودکی شهادت این بزرگواران رو درک کردم:
1. شهید لاجوردی 1 شهریور 1377
2. شهید صیادشیرازی 21 فروردین 1378
خلاصه دوییدم رفتم خونه، مامانم خواب بود، مامانم رو صدا زدم گفتم: این رفیق بابا که هر هفته نماز می آد، آقای صیاد، سرلشکر بود! مامانم گفت: آره همین چند وقت پیش سرلشکر شد! خیلی خونسرد گفتم: ترورش کردند! مامانم از جاش پرید، رنگش عوض شد، گفت چی داری می¬گی؟ سریع رفت تلوزیون رو روشن کرد، تلوزیون روی کانال 1 بود، همین که روشن شد، تصویر شهید صیاد رو نشون می داد! اخبار ساعت 2:00 داشت متن پیام آقا رو قراعت می کرد.
ادامه مطلب ...