چاه

درد دل های یک دل شکسته!

چاه

درد دل های یک دل شکسته!

آیا ما نیز جزو قلیلانیم؟!

قال الحسین علیه السلام:  

الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلأ قل الدیانون. 

 

امام حسین علیه السلام فرمودند: 

مردم بندگان دنیایند و دین لق لقه ی زبانشان، تا زمانی که زندگی به کامشان باشد و اما هنگامی که بلا به سویشان روی آورد، چه کم می شوند دینداران!

فتنه!

علمای لغت نوشته اند: «در اصل، فتنه به معنی گداختن زر در بوته است برای به دست آوردن عیار آن». هر ماده را در آتش «فتنه»، آستانه ی تحملی است چنان که هر انسان را. طلای ناخالص را در آتش می برند تا ناخالصی هایش که تاب کمتری دارند در مقابل حرارت ذوب شوند و فلز، کوچک تر ولی خالص تر گردد. انقلاب اسلامی، طلای ناخالص زمانه است که این روند خالص سازی را در این 30 سال با سرعتی باورنکردنی طی کرده است.* 
 
*) از بیانات دوستی به نام صادق.

دارا و سارا

هنگام جنگ دادیم صدها هزار دارا 
شد کوچه های ایران مشکین ز اشک سارا

سارا لباس پوشید ، با جبهه ها اجین شد
در فکه و شلمچه ، دارا به روی مین شد

چندین هزار دارا ، بسته به سر سربند 
یا تکه تکه گشتند یا که اسیر و در بند

سارای دیگری در مهران شده شهیده
دارا کجاست ؟ او در ، اروند آرمیده

دوخته هزار سارا چشمی به حلقه ی در
از یک طرف و دیگر چشمی ز خون دل ، تر

سارا سوال می کرد ، دارا کجاست اکنون؟
دیدن شعله ها را در سنگرش به مجنون

خون گلوی دارا آب حیات دین است
روحش به عرش جسمش ، مفقود در زمین است

در آن زمانه رفتند صد ها هزار دارا
در این زمانه گشتند ده ها هزار «دارا»

هنگام جنگ دارا گشته اسیر و در بند
دارای این زمانه با بنزش رود به دربند

دارای آن زمانه بی سر درون کرخه
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه

در آن زمانه سارا با جبهه ها اجین شد
در این زمانه ناگه ، چادر« لباس جین» شد

با چفیعه ای که گلگون از خون صد چو داراست
سارا ، خود از برای ، جلب نظر بیاراست

آن مقنعه ور افتاد جایش فوکل در آمد 
سارا به قول دشمن از املی در آمد

دارا و گوشواره ، حقا که شرم دارد !
در دست هایش امروز او بند چرم دارد

با خون و چنگ و دندان دشمن زخانه راندیم
اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم

یا رب تو شاهدی بر اعمالمان یکایک
بدم المظلوم یا الله ، عجل فرجه ولیک

جای شهید اسم خواننده روی دیوار 
آن ها به جبه رفتند ، اینها شدند طلبکار

می خواهم امل بمانم!

قبل از ورودم به دانشگاه، از بزرگترین افتخاراتم، امل بودنم بود! البته باید عرض کنم، که تعریف امل در ادبیات فارسی بسیار گسترده است.

اما آنچه من از امل برداشت کردم، کسی بود که ویژگی های زیر را داشته باشد:

1. وقتش رو صرف دیدن فوتبال نکنه.

2. طرفدار تیم خاصی نباشه.

3. کار بدون هدف انجام نده.

4. لباس های تنگ و جین نپوشه.

5. از همه مهم تر، با دختر نامحرم صحبت نکنه.

....

ادامه مطلب ...

هر بار که می خواهم بنویسم!

هر بار که می خواهم بنویسم، ندایی از اعماق وجودم فریاد می کند: «هوی! تویی که خودت هزار جور وابستگی و دلبستگی داری و نمی تونی از این همه نفسانیات دور شی! مرتیکه! می خوای به دیگران تذکر بدی؟برو اول خودت رو جمع کن!»

آنچه در این سخن نهفته است، آیا تلنگری است به نفس یا آنکه وسوسه ی شیطانی است؟ میان این دو مانده ام! مانده ام تنها! که کدامیک را انتخاب کنم. ادامه برای نوشتن، یا سکوت و ننوشتن؟


ای خدا قدرتی ده مرا تا از بندهای نفسانی رهایی جویم، تا با قلبی پاک و روحی بلند، آنچه می دانم را صادقانه و بی منت در اختیار دوستانم قرار دهم.

خزینه خداوند را گل آلود مکن!

ناجی داود? فقال الهی لکل ملک خزانة فاین خزانتک؟ فقال الله تعالی:لی خزانة اعظم من العرش و اوسع من الکرسی و اطیب من الجنة و ازین من الملکوت ارضها المعرفة و سمائها الایمان و مطرها الرحمة و اشجارها الطاعة و ثمرها الحکمة و لها اربعة ابواب العلم و الحلم و الصبر و الرضا و هی القلب.

ادامه مطلب ...

چرا؟

چرا اونی که زیر دست شماست دزدی می کنه؟ خب زیر دست های بقیه رو ببین همشون دزدند! 

چرا شما دروغ می گی؟ خب بقیه رو نیگا! همشون دروغ می گن! 

چرا به حرف هیچ کس گوش نمی دی؟ بقیه رو نیگا به حرف هیچ کی گوش نمی دن! 

چرا درس نمی خونی؟ بقیه رو نیگا! 

چرا...؟ بقیه رو نیگا!